حتي اگر نباشي

ساخت وبلاگ
,#داستان_کوتاه#ماجراهای_من_و_جسیکااین قسمت:#بازارسیفحالا من و جسیکا وارد بازاری شلوغ و پر تردد شده بودیم.علاوه بر بوی نان برشته خوش پخت،خربزه تازه،آش و هریسه ،زرچوبه معطر و بوی زفر ماهی که توی سرتاسر بازار پیچیده بود.تحمل این همه گاری چوبی که گاه و بیگاه از قسمتی از بازار عبور می کردن حرصم رو بیشتر در می آورد.البته بیشتر بخاطر جسیکا بود تا خود من،به طوری که ناراحت و عصبی با گاری چی ها گلاویز می ش حتي اگر نباشي...
ما را در سایت حتي اگر نباشي دنبال می کنید

برچسب : داستان,کوتاهماجراهاي,جسيکا, نویسنده : 9adbeyatcheed بازدید : 147 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1396 ساعت: 4:32